غزل شمارۀ 934
1. ای که چون غنچه دلی دارم از اندوه تو تنگ
2. همچو گل چند دورو باشی و چون لاله دو رنگ
3. جنگ من این همه با بخت از آنست که تو
4. با همه صلح کنی با منِ دلسوخته جنگ
5. سرِ زلف تو به دست نگران می بینم
6. وه که سررشتۀ اقبال برون رفت ز چنگ
7. گریه نقش خطِ سبز تو نبرد از دل ما
8. نشود پاک به شستن ز رخ آینه زنگ
9. عاقبت وادی هجرِ تو به پایان آمد
10. گرچه شد بارگی صبر در آن بادیه لنگ
11. گرنه صیّاد ازل خواست شکارِ دل ما
12. چون کمان ساخت ز ابروی تو وز غمزه خدنگ
13. جامی دل شده را جام دل آن روز شکست
14. که درآمد به سرِ کوی تواش پای به سنگ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده