غزل شمارۀ 971
1. دارد آن سرو گل اندام معنبر کاکل
2. وای من گر زند از ناز گره بر کاکل
3. فرق کردن نتوان سرو سهی را ز قدش
4. گر به فرقش بود از غاليۀ تر کاکل
5. بی گره کاکل او صد گرهم بر دل زد
6. هرچه دارند بتان بر سر و یک سر کاکل
7. هیچ دل نیست که بر کاکل او فتنه نشد
8. هردم آرد به سرش فتنۀ دیگر کاکل
9. چون پیِ دلبری آن سروکشد قد بلند
10. با قدش هست درین شیوه برابر کاکل
11. دیده چون بندم از آن شوخ که او را بینم
12. پای تا سر همه خوش وز همه خوشتر کاکل
13. بست در شانۀ او رشتۀ جان را جامی
14. بو که با شانه به هم جاکندش در کاکل
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده