قصیده شمارۀ 39 : رشح بال به شرح حال
1. منم چو گوی به میدان فسحت مه و سال
2. به صولجان قضا منقلب ز حال به حال
3. به سال هشت صد و هفده ز هجرت نبوی
4. که زد ز مکّه به یثرب سرادقات جلال
5. ز اوج قلّه پروازگاه عزّ قدم
6. بدین حضيض هوان سست کرده ام پر و بال
7. به هشت صد و نود و سه کشیده ام امروز
8. زمامِ عمر درین تنگنای حسّ و خیال
9. میان این دو حد از مدّت بقا بر من
10. چه ورطه ها که گذشت از تحوّل احوال
11. به پشت باز فتادم نخست یک چندی
12. بدان مثابه که باشد طبیعت اطفال
13. نکرده هیچ گنه بود چون گنهکاران
14. به مهد تربیتم بسته دست و پا به دوال
15. قدم ز رفتن لنگ و کف از گرفتن شل
16. دهن ز خوردن بند و زبان ز گفتن لال
17. زنوک هر مژه خونِ جگر نیفشانده
18. بنامده به گلو شیرِ صافیم چو زلال
19. وزان پسم نرسیده هنوز قوّت عقل
20. به پایه ای که یمین را جدا کنم ز شمال
21. ز حجره مرحمت مادرم کشیده به جبر
22. عنایت پدرِ مشفق حمیدهْ خصال
23. به دست صنع معلّم سپرد دست مرا
24. به پای طبع من از عقل او نهاد عقال
25. فشاند جان مرا در زمین استعداد
26. زحرف های هجا تخم علم و فضل و کمال
27. گشادباصره را از نقوش خطیشان
28. ره نظر به عروسان عنبرین سربال
29. رساند ناطقه را در وجود لفظیشان
30. به منتهای بیان در مجاری اقوال
31. ز حرف حرف کلامم هجی کنان گذراند
32. چو رهروی که به پایش بود نهاده شِکال
33. وزان سپس چو ز پایم شکال را برداشت
34. شدم روانه به مقصد به گام استعجال
35. ز باء بسمله تاسین ختم ناس مرا
36. عبور داد بدین منهج و برین منوال
37. درآمد پس از آن در مقام کسب علوم
38. ممارسان فنون را فتاده در دنبال
39. ز نحویان طلبیدم قواعد اعراب
40. زصرفیان شنویدم ضوابط اعلال
41. ز قول شارح هر منطقم چو شد ملکه
42. طریق کسب مطالب به فکر و استدلال
43. پیِ دخول به بیت فواید حکمی
44. زدم به درس حکیمان درِ جواب و سؤال
45. گهی به برزن مشّائیان نهادم پای
46. گهی به دامن اشراقیان زدم چنگال
47. به دست فکرت مشکل گشای بگشادم
48. ز شاهدان طبیعی براقع اشکال
49. به کلک صورت معنی نمای بنهادم
50. برای فهم ریاضی بدایع اَشکال
51. نمود روى الآهی ز پردۀ دل روی
52. شدم ز پرتو آن مشکلات را حلّال
53. زعلم فقه و اصولش تمام دانستم
54. که چیست مستند حکم هر حرام و حلال
55. چو در سرایر قرآن شدم مجاهده کش
56. در آن مجاهده جایز نداشتم اهمال
57. شد از رُوات حديث و اثر مرا روشن
58. ره پیمبر و آیین صحب وسیرت آل
59. ز حدّ مطلع و هم ظَهر و بطن او کردم
60. به قدر حوصله رفع غياهب اجمال
61. نشد ز علم مجرّد چو کام من حاصل
62. بر آن شدم که کنم آن علوم را اِعمال
63. زدم قدم به صف صوفیان صافی دل
64. که نیست مقصدشان از علوم جز اعمال
65. صفیر ذکر زدم بالعشی و الاشراق
66. ندیم فکر شدم بالغدوّ و الآصال
67. ز ذکر و فکر رسیدم به مشهدی که گرفت
68. حجاب کَوْن ز وجه حقیقت اضمحلال
69. وجود واحد ونور بسیط را دیدم
70. عیان به صورت اضواءِ و هیبت اظلال
71. نمود کثرت ظاهر ز وحدت باطن
72. بسان دورۀ آتش ز شعلۀ جوّال
73. بود بقا در صفت او و در مراتب خلق
74. نیافت نام بقا جز تعاقب امثال
75. ز طور طور گذشتم بسی ولی هرگز
76. ز فکر شعر نشد حاصلم فراغت بال
77. هزار بار از این شغل توبه کردم لیک
78. از آن نبود گزیرم چو سایر اشغال
79. بلی گزیر چه امکان ز هرچه کلک قضا
80. نوشت بر سر کس در منادی آزال
81. چنان به شعر شدم شهره در بسيط جهان
82. که شد محیط فلک زین ترانه مالامال
83. عروس دهر پی زیب گوش و گردن خویش
84. ز سلک گوهر نظمم گرفت عِقد لآل
85. سرود عیش ز گفتار من کند مطرب
86. رهِ سماع ز اشغال من زند قوّال
87. اگر به فارس رود کاروان اشعارم
88. روان سعدی و حافظ کنند استقبال
89. و گر به هند رسد، خسرو و حسن گویند
90. که ای غریب جهان مرحبا تعال تعال
91. ز بس که سوی هر اقلیم گفت و گویم رفت
92. شدند سخرۀ اقوال من همه اقیال
93. گهی ز روم نویسد سلام من قیصر
94. گهی ز هند فرستد پیام من چیپال
95. رسد ز والیِ ملک عراق و تبریزم
96. عواطف متواتر منايح متوال
97. چه دم زنم ز خراسان و اهل احسانش
98. که هستم از کفشان عرق بحر برّ و نوال
99. فضایلی که شمردم درین قصیده ز خویش
100. گزاف های خطا بود و لاف های محال
101. دروغ ظلمت محض است و ناقدان سخن
102. از آن کنند عروسان شعر را خط و خال
103. صد انفعال رسد عاقبت عروسان را
104. ز مویه های دروغین به روز عرض جمال
105. جمال حجله نشینان حَیْ نیافت جمل
106. اگرچه بست شتربان به پای او خلخال
107. ز علم و فضل چه لافد به آن بود که ز بند
108. رقم حدیث مرا در صحیفۀ جهّال
109. درم خریدۀ حرصم ستم رسیدۀ آز
110. مطيع حکم امانی مسخّر آمال
111. بسان کوه گران جنبشم به راه هدى
112. بسان گوی سبک گردشم به کوی ضلال
113. هزار گنج گهر در ضمیر من پنهان
114. ز سفله طبعیِ خود غرّه گشته ام به سفال
115. ز زخم حادثه خط خط بود پیِ در می
116. غبارناک رخ من چو تختۀ رمّال
117. ز بس که بی خودم روز و شب همی گردم
118. ز دست بی خردان سوبه سو چوقرعۀ فال
119. به زیر بار غمم بهر شادیِ فرزند
120. تهی ز شغل معادم پیِ معاش عياش
121. به حکم حرص و طمع می کنم به هر کشور
122. قصیده ها ابلاغ و رساله ها ارسال
123. مُهیمنا به تعالیِ ذات اقدس تو
124. که نعت خاص وی آمد مُهیمن متعال
125. به حق حکم عظیمت که کوه های گناه
126. به جنب آن نبود در عداد یک مثقال
127. به حق صفوت آدم که بود طینت او
128. سلالۀ گل فخّار لاذب صلصال
129. به حق شیث و علوم و مواهبی که برو
130. نزول یافت ز فیضی سحايب افضال
131. به حق نوحۀ نوح و صدای نالۀ او
132. کزان فتاد در ارکان زلتش زلزال
133. به بت شکن پدر ملّت آن که صولت او
134. هياكل صنمی را ز سنگ داد زوال
135. به پیر کرده پسر گم که همتش افروخت
136. ز ظلمت شب هجران فروغ صبح وصال
137. به معجزات شبانی که اژدهای عصاش
138. درون کشید برون از عدو عصى حبال
139. به نفخ کردۀ جبریل آنکه نفضۀ روح
140. دمید در تن مقتول خنجر آجال
141. به حق احمد مرسل که از مساعی اوست
142. سعود اوج هدی رسته از حضيض وبال
143. به صدق صدّيق آن شاه دین که باز آورد
144. به راه معذرت اصحاب ردّه را به قتال
145. به فرّ طلعت فاروق و ظلّ او که از آن
146. فرار کردی شیطان مارد محتال
147. به شرمگینی عثمان که جیش عسرت را
148. جهاز ساخت به بذل ذخایر اموال
149. به ذوالفقار علی آن دلاور عالی
150. که بود روز دغا قامع صف اَبطال
151. به سرّ سینۀ سلمان و درد بو دردا
152. به نور جان صُهیب و ندای صبح بلال
153. به تابعین و به اتباع تابعین یعنی
154. متابعان نبی در موارد افعال
155. به رهروان رهِ دین که چون شمال و صبا
156. همی روند به یک حال در سُهول و جبال
157. به واصلان که به نزهت سرای قدس قِدَم
158. زعالم حدثان کرده اند حطّ رحال
159. که جامی آنکه نهادی به پای و گردن او
160. زوامهای طبیعت سلاسل و اغلال
161. از آن سلاسل و اغلال مطلقش گردان
162. کزین قیود ز بود خودش گرفت ملال
163. به راه بندگیش جنبشی بده که در آن
164. به غیر تو دگری نبودش مآب و مآل
165. چو دادیش شرف گفت و گو بر آن دارش
166. که صرف شکر تو سازد لسان حال و مقام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده