ترکیب بند شمارۀ 5
1. این ملمّع پیکر فیروزه رنگ زرنگار
2. چون فلک بی خشت و گل دارد بنایی استوار
3. لاژوردی ساخت خود را چرخ تا در وی برند
4. نقشبندان برگمان لاژورد آنرا به کار
5. نقش دیوار و درش گر بنگرد نقاش چین
6. در زمین رو همچو سقف او بماند شرمسار
7. چون درخت اصل وی از چوبست وین طرفه کزو
8. رسته چندین شاخ و برگ و گل نه در فصل بهار
9. بس که زرّین شمشه هایش می درخشد گوييا
10. لمعۀ نور از درخت طور گشتست آشکار
11. تیشۀ نوحش تراشیده است تا کشتی صفت
12. غرقۀ طوفان محنت را برد سوی کنار
13. کشتی است آری ولی جز خاک خشکش نیست جای
14. کشتییی بر خشکی کم رانده ازین سان روزگار
15. بر مقرّ جود دارد جای نی بر خاک خشک
16. کشتی نوح است گویی کرده بر جودی قرار
17. آن مقرّ جود کز جودی فزون آمد به قدر
18. نیست جز خاک جناب شاهِ جمشید اقتدار
19. آنک از معماری عدلش جهان معمور شد
20. زین خراب آباد آیین خزانی دور شد
21. قبّه بر کیوان رساند این کاخ گردون آستان
22. گو کلاه انداز از این شادی زمین بر آسمان
23. دورها می گشت در دل آرزویی چرخ را
24. تا نهاد این آرزو در دامنِ آخر زمان
25. بیت معمور از سپهر ای کاش می آمد فرود
26. تا درون نُه صدف باشند با هم توامان
27. تا نسوزد قدسیان را پَر فروغ شمسه اش
28. در میان فرّاش صنع افراخت نیلی سایه بان
29. در درونش ساکنان را حاجت گفتار نیست
30. کز صفایش راز کس در دل نمی ماند نهان
31. آشیان از چوب خواهد مرغ شاید گر کنند
32. این بنای چوب را مرغان عرشی آشیان
33. تا به روز جشنش از گوهر بیارایند صحن
34. بر سر او پر نثار گوهرست این سبزخوان
35. هر که چون رنگین کمان بیند مقوس طاق هاش
36. جز زهی چون تیر ناید در دهانش زان کمان
37. غرفه اش چشم است و طاقش ابروان بالای چشم
38. باد روشن چشم او از طلعت شه جاودان
39. خسرو غازی معزّالدوله کهف الخافقين
40. آفتاب اوج برج سلطنت سلطان حسین
41. این چنین عالی بنا در عرصۀ عالم کم است
42. کس نکرد این سان بنایی تا بنای عالم است
43. تاپیِ بوسه به خاک آستانش لب نهند
44. پشت گردون زیر پای خاکبوسانش خم است
45. آب لطفش می چکد از سقف بر دیوار و در
46. این درختانش که بینی سبز و خرّم زان نم است
47. کی ز تصريف زمان فک گردد از وی تا ابد
48. دال دولت کز ازل در سُدّۀ او مدغم است
49. از فروغ روزن او صبح دولت می دمد
50. خوش بود با صبح او همدم شدن گر یک دم است
51. در حریمش محرمان را کامرانی ها بود
52. مانده محروم از حریم او همین نامحرم است
53. شانه شکل کنگر بامش زند مشّاطه وار
54. زلف عشرت را که از بیم حوادث درهم است
55. می زند هم دور و هم نزدیک را گلبانگ عیش
56. شاهد این نکته در وی نغمۀ زیر و بم است
57. تاجداران پا ز سر کرده در وی چون روند
58. کآستان او قدمگاه خدیو اعظم است
59. شاه قيصر قصر اسکندر در فغفور فر
60. عدل ورزِ ظلم کاهِ دین پناهِ دادگر
61. کی برین عشرت سرا خاطر نهند ارباب راز
62. زانکه از رنگ بقا خالیست این نقش مجاز
63. ساختند از بهر تو زین پیش منزل دیگران
64. ساز با آن وز برای دیگران منزل مساز
65. نام خود از دفتر صورت پرستان محو کن
66. تا شود القاب تو منشور معنی را طراز
67. کعبه آسا خانۀ دل را بپرداز از بتان
68. تا نهندت راستان بر آستان روی نیاز
69. کارگیری پیش پیش از مدّت ایّام عمر
70. عمر کوتاه و تو بر خود کار را سازی دراز
71. بار شغل این سرا سازد خمیده پشت مرد
72. آه اگر گیری ز دیوار فراغت پشت باز
73. همچو آتش کی هوای عالم علوی کنی
74. تا بود سوی نشیبت میل چون آب از فراز
75. از گُدازش فارغی چون شمع روز زندگی
76. چون رسد روزت به شب ترسم که افتی در گداز
77. گر نیاری تاب آن کز سلک مسکینان شوی
78. جهد کن تا بهر مسکینان شوی مسکین نواز
79. همچو شاه کامران مسکین نوازی کس نکرد
80. جان فدای او که از مسکین نوازی بس نکرد
81. گر به گستاخی گرفتم بر زبان اوصاف شاه
82. حكم المأمور معذور مرا بس عذرخواه
83. طبع تیره فهم خيره عمر بر عزم رحیل
84. نیست شغلی زان ضروری تر که سازم زاد راه
85. می کنم تسوید شعر و شعر من بیهوده است
86. نامۀ خود را به بیهوده همی سازم سیاه
87. چون نمی آید سخن زان سان که خواهم بر زبان
88. به که چون سوسن زبان را از سخن دارم نگاه
89. همچو تیرم راست چون آید سخن زین سان که ساخت
90. از کشاکش درد پا همچون کمان پشتم دوتاه
91. لنگ لنگان می روم راه سخن وز درد پای
92. می کشم در هر قدم از دل فغان وز سینه آه
93. هرچه می گویم کنون بر من بود تاوان همه
94. جز دعای دولت شاهنشه گیتی پناه
95. تا شود در صبح های خور مشعل گیتی فروز
96. تا بود در شام ها مه خسرو انجم سپاه
97. همچو ماه و خور که باشد جایشان اوج سپهر
98. باد جای او سریر دولت و اورنگ جاه
99. این دعا را باد آمین از لب روح الامین
100. صد اجابت بهر هر آمین ز ربّ العالمین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده