کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 638

1. گر زلف دراز فکنی از طرف بناگوش

2. بسیار سر افتد به قدم های تو از دوش

3. هر گاه که به وصغ دو رخ خوب تو افتم

4. دارم چو سر زلف تو از هر طرفی گوش

5. نتوان با زبان با تو غمی گفت چو خامه

6. از دست تو بر خویش همی پیچم و خاموش

7. چندانکه بگویی نروم از سر کویش

8. گر زانکه روم از سخن او روم از هوش

9. ای عاشق خام از لب او نوش نه از جام

10. باری ز منی نوش که باشد همگی نوش

11. چون فاتحه بر خوان وصال آن لب شیرین

12. هرگز چو نمی خواند مرا کرد فراموش

13. می نوش کمال این می و می پوش ز زاهد

14. بر رغم مخالف به خوشی می خور و می نوش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باد صبا باز وزان شد به باغ
* بر گل و گلزار وزیدن گرفت
شعر کامل
مولوی
* سزای خدمت شایسته است لطف چه منت
* ز خدمتم خجل و حقگزار خدمت خویشم
شعر کامل
وحشی بافقی
* مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
* که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
شعر کامل
سعدی