کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 642

1. ما به شادی جهانی نفروشیم

2. دولت این است که ما یافته ایم از ستمش

3. غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد

4. آن حلاوت که به مجروح رسد از المش

5. تو بصورتگر چین باز نما عارضه خویش

6. تا خطت بیند و از دست بیفتد قلمش

7. چون قلم بر ورق عشق نشد حرف شناس

8. تا نشد پاک ز دیباچه هستی رقمش

9. هر که آشفته آن سلسله مشکین نیست

10. کرده اند اهل محبت به جنون مهمش

11. سالک آنست که هر دم ز سر راه وجود

12. ببرد جاذبه عشق بکوی عدمش

13. تا قدم بر سر هستی ننهد مرد کمال

14. کس نخواند به جهان عاشق ثابت قدمش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر از سرو قدان مهر طمع می‌داری
* از بن زهر گیا مهر گیاه می‌طلبی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* کوته نظران ملامت از عشق
* بی فایده می‌کنند و تحذیر
شعر کامل
سعدی
* آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
* جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
شعر کامل
سنایی