کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 703

1. تا دست به زلف یار بردیم

2. صبر از دل بی قرار بردیم

3. سیم و زر و جان و سر بر آن در

4. هر چار به اختیار بردیم

5. جانها کردیم در سر تیغ

6. سر نیز به پای دار بردیم

7. بردیم به خاک مهر آن روی

8. شمعی به سوی مزار بردیم

9. سر در پی آهوان مشکین

10. چون را سوی لاله زار بردیم

11. کردیم رقیب را کشانه

12. سگ را بستم شکار بردیم

13. گر شد ز کمال سرگران یار

14. درد سر ازین دیار بردیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
* غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
شعر کامل
وحشی بافقی
* چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
* که یک جو نیرزد سرای سپنج
شعر کامل
حافظ
* آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
* غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
شعر کامل
رهی معیری