کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 704

1. ترا بر دیده من جاست گفتم

2. که این جوی و تو سروی راست گفتم

3. البت گفت از توأم جانست درخواست

4. مرا از نست این درخواست گفتم

5. دهانت با دلم گفتا کجایی

6. که پیدا نیستی، پیداست گفتم

7. ز من پرسید هرگز میکنی خواب

8. نکردم این گنه شبهاست گفتم

9. به تنهانی به سر چون می بری گفت

10. خیالت روز و شب با ماست گفتم

11. دلت کو گفت تا با من سپاری

12. اگر دل نیست جان برجاست گفتم

13. کمال این درد را گفتی چه درمان

14. نمی دانم خدا داناست گفتم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
* صبح نزدیک است، در فکر شب تار خودست
شعر کامل
صائب تبریزی
* شب آمد یکی پردهٔ آبنوس
* بپوشید بر چهرهٔ سندروس
شعر کامل
فردوسی
* دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق
* اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند
شعر کامل
صائب تبریزی