غزل شمارۀ 763
1. گر بی تو یک دو دم من بیمار زیستم
2. از غمزه تو خسته و انگاره زیستم
3. از من چو نیم ناز دگر داشتی دریغ
4. چون صید نیم کشته به ناچار زیستم
5. تن گرچه روز هجر زدی باز شد هلاک
6. شرمنده ام ز بار که بسیار زیستم
7. رضوان به روضة خضر به آب حیات زیست
8. من با خیال آن لب و رخسار زیستم
9. کوثر ز سنگ تربت من گر چکد رواست
10. چون سالها به باد لب بار زیستم
11. هر بار کز کرشمه مرا غمزه تو کشت
12. از ذوق کشتن تو دگر بار زیستم
13. گفتی کشم ز جمله ترا بیشتر کمال
14. من بیشتر برای همین کار زیستم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده