خواجوی کرمانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 373

1. هم عفی الله نی که ما را مرحبائی می‌زند

2. عارفانرا در سر اندازی صلائی می‌زند

3. آشنایانرا ز بی خویشی نشانی می‌دهد

4. بینوایانرا ز بی برگی نوائی می‌زند

5. اهل معنی را که از صورت تبرا کرده‌اند

6. هر نفس در عالم معنی ندائی می‌زند

7. می‌سراید همچو مرغان سرائی وز نفس

8. هر دم آتش همچو باد اندر سرائی می‌زند

9. همچو نی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست

10. دامن آنکس بچنگ آور که نائی می‌زند

11. یکنفس با او بساز ار ره بجائی می‌بری

12. همدم او باش کوهم دم ز جائی می‌زند

13. گر نئی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو

14. زانکه آن دلخسته هم دم ز آشنائی می‌زند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
* غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
شعر کامل
رهی معیری
* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ
* سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
* بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
شعر کامل
سعدی