غزل شمارهٔ 370
1. زهی ز عشق جهانی تو را به جان مشتاق
2. من از کمال محبت جهان جهان مشتاق
3. نهان ز چشم بدان صورت تو را این است
4. که دایمم من صورت طلب به آن مشتاق
5. ز دست کوته خود در هوای زلف توام
6. چو مرغ بیپر و بالی به آشیان مشتاق
7. به محفل دگران در هوای کوی توام
8. چو آن غریب که باشد به خانمان مشتاق
9. کنم سراغ سگت همچو کسی که بود
10. ز رازهای نهانی به همزبان مشتاق
11. عجب که ذکر تو جزء شهادتم نشود
12. ز بس که هست به نام خوشت زبان مشتاق
13. به محتشم چه فسون کردهای که میگردد
14. نفس نفس به تو مایل زمان زمان مشتاق
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده