محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 398

1. تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم

2. غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

3. تو آن صیاد بی‌قیدی که باقیدم رها کردی

4. من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم

5. اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد

6. بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم

7. وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان

8. که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم

9. چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر

10. که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم

11. به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما

12. چنان زارم که هست آهسته‌تر از ناله فریادم

13. نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من

14. ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم

15. مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیه‌ای همدم

16. که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم

17. نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم

18. که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
* که همه شب در چشمست به فکرت بازم
شعر کامل
سعدی
* به نصیحتگر دل شیفته می‌باید گفت
* برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
شعر کامل
سعدی
* بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
* بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
شعر کامل
مولوی