محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 432

1. من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم

2. خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

3. تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار

4. خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

5. گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست

6. خوش دل آن که می‌شوم کاندر دل او جا کنم

7. اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور

8. آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم

9. خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است

10. چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم

11. حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر

12. بی‌طمع گردم گدائی از در دلها کنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند
* مظهرش آینه طلعت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* جعد بنفشه بین ز نسیم سحرگهی
* همچون شکنج طره خوبان گرفته خم
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* بر سر پروانه شمع از بهر آن سوزد که هست
* جذبۀ عشقی که خاکستر به خاکستر کشد
شعر کامل
نظیری نیشابوری