محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 443

1. وصل کو تا بی‌نیاز از وصل آن دلبر شوم

2. ترک او گویم پرستار بت دیگر شوم

3. عقل کو تا سرکشم یک چند از طوق جنون

4. یعنی آزاد از کمند آن پری پیکر شوم

5. کو دلی چون سنگ تا از لعل او یک‌بارگی

6. برکنم دندان و خون آشام از آن ساغر شوم

7. چند غیرت بیند و گویند با من کاشکی

8. کم شود حسن تو یا او کور یا من کر شوم

9. من دم بیزاری از عشق تو می‌خواهم دگر

10. با وجود آن که هردم بر تو عاشق‌تر شوم

11. ذره‌ای از من نخواهی یافت دیگر سوز خویش

12. گر ز عشقت آن قدر سوزم که خاکستر شوم

13. صحبت ما و تو شدموقوف تا روزی که من

14. با دل پرخون دو چارت در صفت محشر شوم

15. سر طفیل توست اما با تو هستم سر گران

16. تا به شمشیر اجل فارغ ز بار سر شوم

17. محتشم شد مانعم قرب رقیب از بزم او

18. ورنه من می‌خواستم کز جان سگ آن در شوم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
* خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بنفشه زان در آب انداخت قلاب
* که ماهی‌بد ز عکس بید در آب
شعر کامل
وحشی بافقی
* در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
* بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟
شعر کامل
صائب تبریزی