محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 556

1. به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی

2. رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی

3. ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست

4. یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی

5. بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل

6. که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی

7. غیر من بوی می هر که درین بزم شنید

8. همه را گل به بغل نقل به دامن دادی

9. باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام

10. سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی

11. تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل

12. تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی

13. محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز

14. نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
* نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
شعر کامل
حافظ
* با نسخۀ طبیب چه کار آن مریض را
* کز خون دیده شربت و از غم غذا کند
شعر کامل
جامی
* در قیامت می شود شیرین، زبان در کام ما
* تلخی بادام ما را شور محشر می برد
شعر کامل
صائب تبریزی