غزل شمارهٔ 556
1. به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی
2. رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی
3. ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست
4. یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی
5. بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل
6. که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی
7. غیر من بوی می هر که درین بزم شنید
8. همه را گل به بغل نقل به دامن دادی
9. باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام
10. سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی
11. تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل
12. تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی
13. محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز
14. نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده