مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1263

1. سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش

2. مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

3. گه می‌فتد از این سو گه می‌فتد از آن سو

4. آن کس که مست گردد خود این بود نشانش

5. چشمش بلای مستان ما را از او مترسان

6. من مستم و نترسم از چوب شحنگانش

7. ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه

8. برجه بگیر زلفش درکش در این میانش

9. اندیشه‌ای که آید در دل ز یار گوید

10. جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش

11. آن روی گلستانش وان بلبل بیانش

12. وان شیوه‌هاش یا رب تا با کیست آنش

13. این صورتش بهانه‌ست او نور آسمانست

14. بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش

15. دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد

16. پس این جهان مرده زنده‌ست از آن جهانش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به مشکین کمند اندرآویخت چنگ
* به فندق‌گلان را بخون داد رنگ
شعر کامل
فردوسی
* گر دعای دردمندان مستجاب است ای حبیب
* از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
شعر کامل
هلالی جغتایی
* برادران و بزرگان نصیحتم مکنید
* که اختیار من از دست رفت و تیر از شست
شعر کامل
سعدی