مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1951

1. ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین

2. گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین

3. هر کی انبازی برید از خویش آن بازی مدان

4. در جهان او را چو حق بی‌مثل و بی‌انباز بین

5. ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است

6. ذره‌ها و قطره‌ها را مست و دست انداز بین

7. چونک قبله شاه یابی قبله اقبال شو

8. چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین

9. گفتم ای اکسیر بنما مس را چون زر کنی

10. رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین

11. گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را

12. گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین

13. گفتم از آغاز مرغ روح ما بی‌پر بده‌ست

14. گفت هین بشکن قفس آغاز بی‌آغاز بین

15. زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست

16. چشم بگشا هر دمی همراز بین همراز بین

17. این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز

18. چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین

19. خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر

20. خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟
* ز استخوان چند کسی ناز طباشیر کشد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
* که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
شعر کامل
سعدی
* گر گدایی کنی از درگه او کن باری
* که گدایان درش را سر سلطانی نیست
شعر کامل
سعدی