غزل شمارهٔ 1998
1. به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن
2. به خدا که ز تو آموخت کمر بندیدن
3. به خدا چرخ همان دید که من دیدستم
4. ور نه دیدی ز چه بودیش به سر گردیدن
5. گفتم ای نی تو چنین زار چرا می نالی
6. گفت خوردم دم او شرط بود نالیدن
7. گفتم ای ماه نو این جمله گداز تو ز چیست
8. گفت کاهش دهدم فایده بالیدن
9. فایده زفت شدن در کمی و کاستن است
10. از پی خرج بود مکسبهها ورزیدن
11. پر پروانه پی درک تف شمع بود
12. چونک آن یافت نخواهد پر و دریازیدن
13. در فنا جلوه شود فایده هستیها
14. پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن
15. پس خمش باش همیخور ز کمانهاش خدنگ
16. چون هنر در کمیت خواهد افزاییدن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده