مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 589

1. شکایت‌ها همی‌کردی که بهمن برگ ریز آمد

2. کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد

3. ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل یعنی

4. عروسی دارد این عالم که بستان پرجهیز آمد

5. بیا و بزم سلطان بین ز جرعه خاک خندان بین

6. که یاغی رفت و از نصرت نسیم مشک بیز آمد

7. بیا ای پاک مغز من ببو گلزار نغز من

8. به رغم هر خری کاهل که مشک او کمیز آمد

9. زمین بشکافت و بیرون شد از آن رو خنجرش خواندم

10. به یک دم از عدم لشکر به اقلیم حجیز آمد

11. سپاه گلشن و ریحان بحمدالله مظفر شد

12. که تیغ و خنجر سوسن در این پیکار تیز آمد

13. چو حلواهای بی‌آتش رسید از دیگ چوبین خوش

14. سر هر شاخ پرحلوا به سان کفچلیز آمد

15. به گوش غنچه نیلوفر همی‌گوید که یا عبهر

16. باستیز عدو می خور که هنگام ستیز آمد

17. مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

18. مکن با او تو همراهی که او بس سست و حیز آمد

19. خمش باش و بجو عصمت سفر کن جانب حضرت

20. که نبود خواب را لذت چو بانگ خیز خیز آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یعقوب اگر چاه زنخدان تو بیند
* بی خود فکند یوسف خود را به چه تو
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
* گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
شعر کامل
سعدی
* در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
* سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
شعر کامل
حافظ