مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 591

1. چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می‌آید

2. مگر آن یار گل رخسار از آن گلزار می‌آید

3. شبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودی

4. و یا یوسف بدین زودی از آن بازار می‌آید

5. چه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست این

6. مگر آن یار خلوت جو ز کوه و غار می‌آید

7. سبوی می چه می‌جویی دهانش را چه می‌بویی

8. تو پنداری که او چون تو از این خمار می‌آید

9. چه نقصان آفتابی را اگر تنها رود در ره

10. چه نقصان حشمت مه را که بی‌دستار می‌آید

11. چه خورد این دل در آن محفل که همچون مست اندر گل

12. از آن میخانه چون مستان چه ناهموار می‌آید

13. مخسب امشب مخسب امشب قوامش گیر و دریابش

14. که او در حلقه مستان چنین بسیار می‌آید

15. گلستان می‌شود عالم چو سروش می‌کند سیران

16. قیامت می‌شود ظاهر چو در اظهار می‌آید

17. همه چون نقش دیواریم و جنبان می‌شویم آن دم

18. که نور نقش بند ما بر این دیوار می‌آید

19. گهی در کوی بیماران چو جالینوس می‌گردد

20. گهی بر شکل بیماران به حیلت زار می‌آید

21. خمش کردم خمش کردم که این دیوان شعر من

22. ز شرم آن پری چهره به استغفار می‌آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
* گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
شعر کامل
مولوی
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی
* گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو
* آتش چرا به خرمن پروانه میزند
شعر کامل
پروین اعتصامی