مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 592

1. اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند

2. بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند

3. اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست افتد

4. به امر شاه لشکرها از آن بالا فروآید

5. اگر باد زمستانی کند باغ مرا ویران

6. بهار شهریار من ز دی انصاف بستاند

7. شمار برگ اگر باشد یکی فرعون جباری

8. کف موسی یکایک را به جای خویش بنشاند

9. مترسان دل مترسان دل ز سختی‌های این منزل

10. که آب چشمه حیوان بتا هرگز نمیراند

11. رایناکم رایناکم و اخرجنا خفایاکم

12. فان لم تنتهوا عنها فایانا و ایاکم

13. و ان طفتم حوالینا و انتم نور عینانا

14. فلا تستیاسوا منان فان العیش احیاکم

15. شکسته بسته تازی‌ها برای عشقبازی‌ها

16. بگویم هر چه من گویم شهی دارم که بستاند

17. چو من خود را نمی‌یابم سخن را از کجا یابم

18. همان شمعی که داد این را همو شمعم بگیراند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ریشه نخل کهنسال از جوان افزون ترست
* بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
شعر کامل
صائب تبریزی
* جهان چون بزاری برآید همی
* بدو نیک روزی سرآید همی
شعر کامل
فردوسی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری