غزل شمارهٔ 673
1. کسی کز غمزهای صد عقل بندد
2. گر او بر ما نخندد پس که خندد
3. اگر تسخر کند بر چرخ و خورشید
4. بود انصاف و انصاف آن پسندد
5. دلا میجوش همچون موج دریا
6. که گر دریا بیارامد بگندد
7. چو خورشیدی و از خود پاک گشتی
8. ز تو چنگ اجل جز غم نرندد
9. شکرشیرینی گفتن رها کن
10. ولیکن کان قندی چون نقندد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده