مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 749

1. مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد

2. ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد

3. دی دل من می‌جهید و هر دو چشمم می‌پرید

4. گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد

5. بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان

6. عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد

7. من که باشم باد و خاک و آب و آتش مست اوست

8. آتش او تا چه آرد بر من و بر خاک و باد

9. عشق از او آبستن‌ست و این چهار از عشق او

10. این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبل مکن از گل گله بسیار، که آورد
* صد برگ برای تو و کارت به نوا کرد
شعر کامل
سلمان ساوجی
* ظاهرش با باطنش گشته به جنگ
* باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ
شعر کامل
مولوی
* تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت
* گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی
شعر کامل
فروغی بسطامی