مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 763

1. خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد

2. ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد

3. ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد

4. گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

5. مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد

6. به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد

7. چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش

8. نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد

9. به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد

10. به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد

11. چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد

12. بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب‌ها من و شمع می‌گدازیم
* اینست که سوز من نهانست
شعر کامل
سعدی
* اگر آلوده درمان نسازی درد را صائب
* ز بیماری همان بیمار داری می شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* بی تو حرامست به خلوت نشست
* حیف بود در به چنین روی بست
شعر کامل
سعدی