شماره 59 - مثل
1. آن یکی میشد به ره سوی دکان
2. پیش ره را بسته دید او از زنان
3. پای او میسوخت از تعجیل و راه
4. بسته از جوق زنان همچو ماه
5. رو به یک زن کرد و گفت ای مستهان
6. هی چه بسیارید ای دخترچگان
7. رو بدو کرد آن زن و گفت ای امین
8. هیچ بسیاری ما منکر مبین
9. بین که با بسیاری ما بر بساط
10. تنگ میآید شما را انبساط
11. در لواطه میفتید از قحط زن
12. فاعل و مفعول رسوای زمن
13. تو مبین این واقعات روزگار
14. کز فلک میگردد اینجا ناگوار
15. تو مبین تحشیر روزی و معاش
16. تو مبین این قحط و خوف و ارتعاش
17. بین که با این جمله تلخیهای او
18. مردهٔ اویید و ناپروای او
19. رحمتی دان امتحان تلخ را
20. نقمتی دان ملک مرو و بلخ را
21. آن براهیم از تلف نگریخت و ماند
22. این براهیم از شرف بگریخت و راند
23. آن نسوزد وین بسوزد ای عجب
24. نعل معکوس است در راه طلب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده