شمارهٔ 341
1. هزار یادِ بر و گردن و بناگوشت
2. هزار یاد سر و دست و بازو و دوشت
3. دریغ اگر نفسی دیدمی به بیداری
4. چنان که بودم و دیدم به خواب چون دوشت
5. تو آفتاب زمینی و آسمان به شرف
6. غلام جمله غلامان حلقه در گوشت
7. اگر در آینه بینی و چشم سرمه کنی
8. به یک کرشمه کنند آن دو فتنه بی هوشت
9. چرا اگر همه چون آتشی به گاه عتاب
10. ز آب دیده ی من کم نمی شود جوشت
11. به دست باد صبا بوسه ای فرست و بکن
12. نبات مصر کساد از لب شکر جوشت
13. سفر بدان خوشم آید که باز آیم تو
14. به پرسش آیی و من درکشم به آغوشت
15. شکایت شکرآمیز می کنی تو و من
16. به بوسه ای کنم از گفت و گوی خاموشت
17. اگر تو یاد نزاری کنی و گر نکنی
18. من آن نی ام که ز خاطر کنم فراموشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده