نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 468

1. مرا دلی ست که بر خویشتن بمی‌سوزد

2. چنان که جانم از آن سوختن بمی‌سوزد

3. درون سینه عجب نیست گر بسوزد دل

4. چو از برون تنم پیرهن بمی‌سوزد

5. به نامه شرح فراقش نمی توانم داد

6. که نوک خامه ز دود سخن بمی‌سوزد

7. چنان بسوخته ام در غم جدایی دوست

8. که چرخ را دل بر جان من بمی‌سوزد

9. بسوخت جانم از این پس نفس نخواهم زد

10. ز سوزناکیِ آهم دهن بمی‌سوزد

11. ز آتشِ غم ، نفتِ فراق نزدیک است

12. که هر کجا که نشینم وطن بمی‌سوزد

13. عجب مدار از این سان که گشته ام بر من

14. دلِ نزاریَ کِ ممتحن بمی‌سوزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
* اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
شعر کامل
حافظ
* اگر با تو گردون نشیند به راز
* هم از گردش او نیابی جواز
شعر کامل
فردوسی
* گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
* ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم
شعر کامل
حافظ