نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 474

1. نوبت پاس وصل تو بو که شبی به ما رسد

2. سلطنتی چنان عجب گر به چنین گدا رسد

3. ما ننشسته یک نفس باهم و شهر پر سخن

4. قصه ماجرای من تا پس از این کجا رسد

5. کار به جان رسید و تو هیچ به ما نمی رسی

6. زین به نواتر آشنا با سر آشنا رسد

7. گر چه نمی رسد به ما نوبت اتصال تو

8. هم به امید حالیا صبر کنیم تا رسد

9. جهد کنیم سال‌ها تا تو دمی به ما رسی

10. صبر کنند عمرها تاچو تویی فرا رسد

11. گر بکشی و بعد از این بر سر کشته بگذری

12. از نفس نسیم تو روح به شخص ما رسد

13. چند ستم کشم ز دل دیده چرا نمی کَنَم

14. جرم من است راستی هر چه به ما جزا رسد

15. آینه ی افق چنان تیره کند که بخت من

16. دود دل پر آتشم گر به دم صبا رسد

17. یا برسی به کام دل یا نرسی نزاریا

18. گر نرسد جفا به سر عمر به منتها رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بنام خداوند خورشید و ماه
* که دل را بنامش خرد داد راه
شعر کامل
فردوسی
* نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
* که قیامتست چندان سخن از دهان خندان
شعر کامل
سعدی
* روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
* وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
شعر کامل
حافظ