شمارهٔ 861
1. نیامدی و من از انتظار می سوزم
2. در آرزویِ وصال تو زار می سوزم
3. بر آبِ دیده ی من رحم کن اگر یاری
4. که من بر آتشِ هجرانِ یار می سوزم
5. ز بی قراریِ من بر قرار بی خبری
6. ولی من از غم تو برقرار می سوزم
7. بسوختم ز فراقِ تو و ندانستم
8. که از برایِ که بهرِ چه کار می سوزم
9. ز سوختن خبری نیست همچو شمع مرا
10. چه اختیار که بی اختیار می سوزم
11. عجب تر این که به هر انجمن ز غایتِ شوق
12. ز شمع دورم و پروانهوار می سوزم
13. ز چشمِ مستِ تو محروم عینِ مخمورست
14. اگر چه مستِ تو ام در خمار می سوزم
15. تو گُلعذاری و من بلبل و تو فارغ از آن
16. که من بر آتشِ هجران چو خار می سوزم
17. قسم به آتشِ یاقوتِ آبدارِ لبت
18. که با دو دیده ی یاقوتبار می سوزم
19. در انتظار نزاریِ زار می گوید
20. نیامدی و من از انتظار می سوزم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده