نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 871

1. نکرد با سر زلف تو هیچ کار دلم

2. ببرد در طلب وصل روزگار دلم

3. بر آتش است درونم چو کوره ی حداد

4. چگونه بر سر آتش کند قرار دلم

5. در انتظار خلاصی ز تنگنای وجود

6. به گردِ سینه برآید هزار بار دلم

7. چنان که مادر مشفق عزیز فرزندی

8. غمت به مهر گرفته ست در کنار دلم

9. چو نیست منزلش اندر خورِ نزول غمت

10. بود ز روی خیال تو شرم سار دلم

11. کدام دل، ز کجا دل، که راست دل، کو دل

12. که از دو دیده برون کردی ای نگار دلم

13. چو قطره قطره برون شد ز دیده چون گویم

14. ز من مکابره بر بوده ای بیار دلم

15. گر اختیار دل از دست پیش ازین رفته ست

16. کنون ز دست بشد هم چو اختیار دلم

17. چنان مکن که به حسرت فرو شود جانم

18. که بس به درد فرو شد به انتظار دلم

19. چه سود اگرچه بگویی بسی ز بعد وفات

20. که از وفات نزاری بسوخت زار دلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند
* داستانیست که بر هر سر بازاری هست
شعر کامل
سعدی
* گفتی اندر خواب گه گه روی خود بنمایمت
* این سخن بیگانه را گو، کآشنا را خواب نیست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* عندلیبی که ز تعجیل بهار آگاه است
* از شکر خند گل آوازه رحلت شنود
شعر کامل
صائب تبریزی