غزل شمارۀ 123
1. هوا بدیهه رسانست و باغ موزون است
2. به هر ترنّم مرغی هزار مضمون است
3. زبان بلبل شوخ از سخن نمی افتد
4. اگرچه خوردۀ گل همچو دُرّ مکنون است
5. بهوش زی که تو گر از برون نمی بینی
6. درون پرده ببینند هرچه بیرون است
7. اگر به لذّت لطفِ نهان رسی دانی
8. که اندک تو ز بیشت چگونه افزون است
9. به شور وادی و فریاد سیل خوش داریم
10. کز اهل سلسلۀ ماست هرکه مجنون است
11. ز روی دوست هویدا بود سعادت دوست
12. نوشته اند به عنوان که خاتمت چون است
13. نشان ذوق حقیقت به نازكان ندهند
14. چه شد که فاختۀ خوش گوی و سرو موزون است
15. اگر کنار بیابان عشق دریابی
16. ز خون کشته ببینی هزار جيحون است
17. به هیچ کاسۀ چشم گدای پر نشود
18. مگر ز کاسۀ آزادگان که وارون است
19. چو نام توبه گرفتم، قدح به یاد آمد
20. بنوش باده نظیری که فال میمون است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده