غزل شمارۀ 124
1. محبّت تو به هر دل نشست کین ننشست
2. دمی به هرکه نشستی دگر غمین ننشست
3. به محفلی که تو دامن به رنجش افشاندی
4. مگس ز تلخی عیشم بر انگبين ننشست
5. همیشه گرمی خویی بر آتشم دارد
6. به خون نشستم و آن خوی آتشین ننشست
7. حجاب عشق غباری میان ما انگیخت
8. که از فشاندن دامان و آستين ننشست
9. گره به گوشۀ ابرو نگه به جانب غیر
10. به پیش دشمن خود هیچ کس چنین ننشست
11. تو می رویّ و من از اضطراب می میرم
12. کسی به حال چنین روز واپسين ننشست
13. چنان گرانی خویش از درت سبک بردم
14. که از سجود توام گرد بر جبین ننشست
15. غمی ندید ره خانۀ نظیری را
16. که چون بهانۀ خوی تو در کمین ننشست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده