غزل شمارۀ 174
1. از نگهت سحری شوق یار می خیزد
2. جنون ز سایۀ ابر بهار می خیزد
3. به روی یار نگه، رشحه بيز می افتد
4. ز زلف یار شکن قطره بار می خیزد
5. سحاب دلشده در کوهسار می گردد
6. غزال شیفته از مرغزار می خیزد
7. به دستگیری عشّاق ناتوان احوال
8. ز زیر هر شجری صد نگار می خیزد
9. تنی که رفت ز پا بر عذار می غلطد
10. سری که رفت ز دوش از کنار می خیزد
11. نه از وصال ملولان ملال می گیرد
12. نه از فراق حریفان خمار می خیزد
13. سماع رندی و گلگشت لذّتی دارد
14. که پادشه ز سر اعتبار می خیزد
15. همین که طایر فرصت رسید صیدش کن
16. که صید افکنش از هر کنار می خیزد
17. همین که قسمت خود یافتی غنیمت دان
18. که از کمین گه شیران شکار می خیزد
19. درین هوا درِ خلوت حکیم نگشاید
20. که هوش می رود و اختیار می خیزد
21. جهان خوش است نظیری قلم به جلوه درآر
22. که گلشکر ز سرِ نوک خار می خیزد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده