غزل شمارۀ 213
1. دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
2. سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
3. ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
4. گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
5. درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
6. تا خم و خمکدۀ عشق براتم دادند
7. پاره پاره جگر طور زغیرت خون شد
8. که کهی بودم و چونه کوه ثباتم دادند
9. گرسنه دیده تر از مفلس کنعان بودم
10. خواجه گشتم که از آن حسن زکاتم دادند
11. تا به مقصد سپرم کشتی مشتاقان را
12. از خضر همّت و از نوح نجاتم دادند
13. اختر شعشعه بر چرخ نظیری زده است
14. کس چه داند؟ که چه عالی درجاتم دادند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده