غزل شمارۀ 217
1. بادۀ خاص محبّت کی به نامحرم رسد
2. محرمان را دوستکانی از قفای هم رسد
3. وقت عارف شب نکو گردد که در خوابست عام
4. یک دل بیدار را فیض همه عالم رسد
5. یافت گر دیوانه یی جاهی تعجّب بهر چیست؟
6. از عجایب های دوران دیو را خاتم رسد
7. زاد مسکینان به ره بردار کاب زندگی
8. تا سفال خضر باشد کی به جام جم رسد
9. بر گل ما ابر اگر هرگز نبارد خرّمیم
10. مزرع نمناک ما را خوشه از شبنم رسد
11. شكر لله گر خوش و ناخوش به یادش می رسیم
12. بس همین شادی کزو ما را نصیب غم رسد
13. هر کجا تن چاک گردید از نمک انباشتم
14. زخم ما بی باک جانان را کجا مرهم رسد؟
15. عشرت ساغرپرستان زنده دارد مرده را
16. سور گردد در سرای ما اگر ماتم رسد
17. سودی از طاعت فروشی ها نظیری برنداشت
18. هرکه را سرمایه زو باشد کفایت کم رسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده