غزل شمارۀ 221
1. سازم آن می نمک آلود که بی غم باشد
2. افگنم مشک در آن حقّه که مرهم باشد
3. هست راحت الم کلبۀ احزان بر من
4. غم از آن خانه کنم وام که ماتم باشد
5. هر شبم عشق به افسون نوی بندد خواب
6. كآگهی بیش شود بند چو محکم باشد
7. شرح سودای دلم را سروسامان مطلب
8. کارآنست که چون زلف تو در هم باشد
9. دعوی ذرّه دروغ است که عاشق باید
10. کم بقاتر بر خورشید ز شبنم باشد
11. هرکسی از تو نشانی به گمان می گوید
12. کس ندیدیم که در بزم تو محرم باشد
13. هرگز از نخل بری کس ثمر اُنس نچید
14. تخم این مهر گیا در دل آدم باشد
15. غیر اخلاص و محبّت نبود شیوۀ ما
16. جور و بیداد بر آن غمزه مسلّم باشد
17. نکند بندۀ مجبور گناهی امّا
18. ادب آنست که در پیش تو ملزم باشد
19. گر ملایک ز سر سدره به حاجت آیند
20. زلف از کف ندهد گر همه حاتم باشد
21. از تنگ حوصلگی های نظیری در وصل
22. عشق حرمان ابد گر دهدش کم باشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده