غزل شمارۀ 254
1. قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد
2. می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد
3. کس خیمه نیفراخت به سرچشمۀ حیوان
4. گاهی گذری خضر برین مرحله دارد
5. شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی
6. چشمی همه کس بر ره این قافله دارد
7. معشوق جمیل است و غیور ارنه بگویم
8. مجنون نسب از لیلی این سلسله دارد
9. هویی به فراغت نکند در همه صحرا
10. دیوانه که آهوی رمان در گله دارد
11. دریاش همی باید و در ظرف نگنجد
12. صد گونه الم طایر کم حوصله دارد
13. فارغ نشوم یک نفس از بندگی عشق
14. شکرانۀ فرضی که کنم نافله دارد
15. بی باده کنم مستی و بی نغمه زنم ذوق
16. اینک می و نی، هر که سر مشغله دارد
17. چون گفته و ناگفته به سنجيدن بخت است
18. شعری که نگفتست نظیری صله دارد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده