غزل شمارۀ 255
1. عیشم خوش از آن شعلۀ افروخته باشد
2. نقلم دل ریش و جگر سوخته باشد
3. از محنت لب بستنم آن کس شود آگه
4. کز تیغ جفا چاک دلی دوخته باشد
5. در عرصۀ گلزار کند ناله ز تنگی
6. مرغی که به کنج قفس آموخته باشد
7. نیکوییی ما در ره بازار خریدند
8. عیبش به متاعیست که نفروخته باشد
9. محتاجی ما باعث آسایش ما شد
10. غارت نخورد هرکه نیندوخته باشد
11. گرمی مفروشید که در مجمع ما نیست
12. شمعی که نه از سوز خود افروخته باشد
13. از صدق نفس چندزنی لاف نظیری
14. مشکت همه سرب وجگر سوخته باشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده