غزل شمارۀ 262
1. گردش چشم بتان مستی من حالی کرد
2. دور وارون نتواند قدحم خالی کرد
3. قبض در کار ندیدم چو شدم مست مدام
4. حلّ هر عقده که می کرد به خوشحالی کرد
5. پای جبریل به کرسیّ خیالم نرسد
6. عشق بس پایۀ معراج مرا عالی کرد
7. شور این بادیه از بادیه گردیست مدام
8. رخت مجنون به عدم برد و مرا والی کرد
9. هرکه بر خوان طمع دست نیازید رسید
10. مگس آلوده شد از شهد گران بالی کرد
11. عجز در مجلس اصحاب به کارست که جنگ
12. جای از خسته درونیّ و حزين نالی کرد
13. دلم از خندۀ نوشین حریفان بگرفت
14. گوشه یی کو که دل از گریه توان خالی کرد
15. قصۀ عشق به وصف تو طویل است طویل
16. درک تفسير جمالت خرد اجمالی کرد
17. یوسف از خواری اخوان به کسادی افتاد
18. که فروشنده به پیش آمد و دلّالی کرد
19. بود نزدیک که کام از لب شیرین گیرد
20. دست می یافت ظفر بخت بداقبالی کرد
21. کرد بازیچۀ معشوق نظیری خود را
22. آن چه خردان نکنند او به کهن سالی کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده