غزل شمارۀ 310
1. شورش عشق از دل شیدا مپرس
2. حال ما می بین و کار ما مپرس
3. عشق بازی چیست؟ جهد بی مراد
4. راه عنقا پوی و از عنقا مپرس
5. اهل حیرت را خبر از وصل نیست
6. غرقه را از گوهر دریا مپرس
7. عشق آزادت به تعلیمی کند
8. مصلحت از عقل کارافزا مپرس
9. چشم بینایان پریشان بین بود
10. ره ز کو ران پرس وز بينا مپرس
11. گفتی از بهر چه سلطانت کشد
12. ذوقم از دزدیست از کالا مپرس
13. می کشد پنهان و می پوشد کبود
14. از فریب نرگس شهلا مپرس
15. نعرۀ خونبار صدّيقان ازوست
16. از جراحت های استغنا مپرس
17. بر زیان خود نظیری عاشق است
18. خواجه از وی حیلۀ سودا مپرس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده