غزل شمارۀ 319
1. دست کسی نبسته و افسون نکرده کس
2. هستی تمام برده و محزون نکرده کس
3. تلخی به خنده گفته و باطل نکرده خیر
4. نوشی به قهر داده و ممنون نکرده کس
5. رنجور آن نگاهم و محتاج آن لبم
6. مارم به جان گزیده و افسون نکرده کس
7. در جلوه گاه وصل تو از بس هجوم رشک
8. یوسف به چه فتاده و بیرون نکرده کس
9. حیای قبر ما که به کوی تو می کنند
10. عیسی به دار مانده و مدفون نکرده کس
11. جام شراب عيش حریفان لبالبست
12. بی غصه در پیالۀ ما خون نکرده کس
13. صد قرن بر محبّت لیلی گذشته است
14. بیداد بر قبيلۀ مجنون نکرده کس
15. اعراض از کلام نظیری چه می کنی
16. انکار نخل قامت موزون نکرده کس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده