غزل شمارۀ 320
1. با حُکمت ایستاده ام اینم پناه بس
2. با عفوت این گنه که ندارم گناه بس
3. حسنت که خط نوشت به خونم درنگ چیست
4. یک مؤمن و دو کافر هند و گواه بس
5. هرچند از دلم غم دیرینه پرسش است
6. مکتوب توفراق تو را عذرخواه بس
7. تعویذ چشم زخم وصال تو هجر تُست
8. نقصان ماه حرز تمامیّ ماه بس
9. گو کوکب براق سواران در ابر باش
10. در تیره شب دليل رهم برق آه بس
11. بادم که نور دیدۀ یعقوب می برم
12. از مصر بوی پیرهنم زاد راه بس
13. صد خاندان زآه ضعیفی تبه شود
14. روز سپید را دم شام سیاه بس
15. دیوانگان ز ماه نو آشفته می شوند
16. شور مراست جلوۀ پرّ کلاه بس
17. حیف آیدم که آن خم ابرو ترش شود
18. بهر نظارگیّ تو ضبط نگاه بس
19. امّید هست سود و زیان سربسر شود
20. سرمایه ام خجالت تقصرگاه بس
21. آوردن شفيع نظیری خیانتست
22. امّید بنده بر کرم پادشاه بس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده