غزل شمارۀ 426
1. من روز ره خانۀ خمّار ندانم
2. مستی و طرب جز به شب تار ندانم
3. مست آمدم و مست ازین مرحله رفتم
4. من قافله و قافله سالار ندانم
5. پیداست که بر کشتی صد پاره سوارم
6. پا و سر این قلزم خون خوار ندانم
7. نی کسب کمالی شد و نی طیّ طریقی
8. از راه بجز جنبش و رفتار ندانم
9. چون کودک پر خشم بود گریه حدیثم
10. صد عرض هوس دارم و گفتار ندانم
11. عمرم به صفير قفس و دام گذشتست
12. من زمزمه ای در خور گلزار ندانم
13. در سردی هنگامه همین کام فروشم
14. من گرمی و شیرینی بازار ندانم
15. خاموش ز غوغا که درین باغ نظیری
16. یک نغمه به صد شاخ سزاوار ندانم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده