غزل شمارۀ 488
1. به دل فگار دارم گله بی نهایت از تو
2. به کدام امیدواری نکنم شکایت از تو
3. به هزار جان سپاری ز جفا نیامدی باز
4. شده ناامید دیگر دل من به غایت از تو
5. سر و برگ من نداری به کجا روم؟ چه سازم؟
6. دل پر شکایت از غم لب پر حکایت از تو
7. تو به خنده لب بجنبان دل و جان به تو مسلّم
8. تو به رحم آشتی کن من و این ولایت از تو
9. ز رقیب اگر تنزّل نکنم چه چاره سازم
10. که اگر به خون بگردم نرسد حمایت از تو
11. به ازین نمی توان شد که نصیب شد ز اول
12. گنه و جنایت از من کرم و عنایت از تو
13. دم مرگ شد نظیری ز جفاش دل تهی کن
14. که به روز حشر حرفی نکند سرایت از تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده