غزل شمارۀ 501
1. تا شوی هم انس آگاهی طلاق خواب ده
2. ترک بالین حریر و بستر سنجاب ده
3. نقش هر پندار پیش آید، به می از دل بشوی
4. سر به صورت خانۀ نام و نسب سیلاب ده
5. ساقی ار نوشی بگوید، زهد و تقوا کن نثار
6. مطرب ار دستی برآرد، جبّه و جلباب ده
7. پادشه رند است و عارف، جامۀ رندی بپوش
8. جبّۀ سالوس و تسبیحِ ریا پرتابه ده
9. دردمندان را علاجی زان نظر دریوزه کن
10. مستحقّان را زكاتی زان دو لعل ناب ده
11. چون چنین کردی روش بر کوه صحرا کن گذر
12. خار و خارا را خواص قاقم و سنجاب ده
13. توسن طبع و هوا سر داده میرانی کجا
14. دور از مقصد شد آخر عنانی تاب ده
15. از سیه چشمان هندی آب در چشمت نماند
16. آب ریزان می شود در یزد چشمی آب ده
17. ره خطرناک است و منزل دور و رهزن در کمین
18. روز بی گه شد نظیری، ترک این اسباب ده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده