غزل شمارۀ 53
1. دل شکسته بود تحفۀ خزينۀ ما
2. نگین ملک توان ساخت ز آبگینۀ ما
3. چراغ صومعه ها زنده می توان کردن
4. به دوستیّ تو، یعنی به سوز سینۀ ما
5. تو کار غیب چه دانی که چیست؟ طعنه مزن
6. که جز به مصلحتی نشکند سفینۀ ما
7. مکن به کشتن ما مشورت که تا بودست
8. به فال دوست مبارک نبوده کينۀ ما
9. هزار کار درست از شکست ما گردد
10. طلسم ما شکن و برخور از دفينۀ ما
11. یگانه ایم به بی قدری ارچه بر در دوست
12. به قدر ذرّه توان یافتن قرينۀ ما
13. ز بعد کعبه نظیری زیارت ما کن
14. که دلبری نمکین است در مدينۀ ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده