غزل شمارۀ 549
1. شد آخر روز بر نایییّ و میل دل همان باقی
2. بلا گردید ضعف پیری و طغيان مشتاقی
3. ز بی باکی و رندی منفعل بودم چه دانستم
4. که در پیری کشد کارم به سالوسی و زرّاقی
5. فقیهان شاهد عادل نويسندم صلاح آنست
6. که در باقی کنم مِن بَعد حرف شاهد و ساقی
7. به الطاف خداوندی امید واثقی دارم
8. فراموشم نمی گردد بشارت های مشتاقی
9. نوازش کن کزان لب های شیرین تلخ نافع تر
10. حیات خضر یابم گر دهی زهرم به تریاقی
11. جمال بوستان دیدم نه بخت و کار من ماند
12. بنفشه در سیه کاری و گل در ساده اوراقی
13. نظیری واله صوت و سخن چندین مکن خاطر
14. که ماند قصّه را در جای نازک داستان باقی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده