عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 71

1. قصهٔ درد دل و غصهٔ شبهای دراز

2. صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

3. محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

4. مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

5. در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

6. دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

7. خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

8. یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

9. بی‌نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

10. سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

11. از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

12. بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی از این پس که راه پیش تو دانست
* گر ره دیگر رود ضلال مبینست
شعر کامل
سعدی
* من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم
* بس آب روی که با خاک ره برآمیزد
شعر کامل
حافظ
* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی