عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 88

1. رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم

2. وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم

3. میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل

4. زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم

5. گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش

6. گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم

7. من از این شهر اگر برشکنم در شکنم

8. من از این کوی اگر برگذرم درگذرم

9. بی‌خود و بی‌دل و بی‌یار برون از شیراز

10. «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»

11. قوت دست ندارم چو عنان میگیرم

12. «خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم»

13. این چنین زار که امروز منم در غم عشق

14. قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

15. ای عبید این سفری نیست که من میخواهم

16. میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند
* مرا جمال تو باید قمر چه سود کند
شعر کامل
مولوی
* الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
* که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
شعر کامل
حافظ
* گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
* از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
شعر کامل
سعدی