غزل شمارهٔ 139
1. نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
2. که: آب دیدهٔ نظارگان ز سر بگذشت
3. ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید
4. رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت
5. تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت
6. که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت
7. کدام پرده بماند درست و پوشیده؟
8. بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت
9. دگر به پند پدر گوش برنکرد کسی
10. که از مقابل او روی آن پسر بگذشت
11. مسافری، که به شهر آمد و بدید او را
12. ندیدهایم کز آن آستان در بگذشت
13. چو دید آن سر زلف دراز در کمرش
14. سرشک دیدهٔ خونریزم از کمر بگذشت
15. ز من بپرس گزند جراحت دل ریش
16. که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت
17. چو اوحدی نشدش دل به هیچ نوع درست
18. هر آن شکسته که این تیرش از سپر بگذشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده